ایران لند
یه شب که ساعت 4صبح بیدار شدم و تا7:30بازی میکردم مامانی و بابایی تصمیم گرفتند منو تنبیه کنن ونذارن ظهر بخوابم و برای همین منو بعد از ظهر بردند ایران لند. منم خوشحال از این تنبیه استقبال کردم. تا وارد شدم گفتم "اینا رو"و پریدم و سوار یه ماشین شدم. با کیتی الاکلنگ بازی کردم. کنجکاوی هام که تمومی نداشت. وقتی که دیدم یه پسر با یه تفنگ بازی کامپیوتری میکرد،منم از اون تفنگه خواستم که مامانم داد دستم ولی من نمیدونستم باید چکارش ...
نویسنده :
مامان و بابا
16:01