آوينآوين، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

خنده کن بی پروا،خنده هایت زیباست

چهارماهگی گوگولی

الان که دارم این مطلب رو برات مینویسم سه روز از چهار ماهگی دخمل گلم گذشته و حسابی بزرگ شدی و کارای باحالی میکنی عروسک قشنگم. میتونی راحت روی پامون بشینی،دمر که میشی(البته با کمی کمک)میتونی با حرکت پاهات یه کوچولو جلو بری،حدود ده روزی میشه تو اتاق خودت و توی تختت میخوابی،علاوه بر روزمرگی های قبلیت هر روز قرآن گوش میدی،کتاب برات میخونیم ویا با بسته آموزشی بی بی انشتین با هم کار میکنیم که تو عاشقش هستی و موقع دیدن فیلمهاش شروع میکنی به شلوغ بازی و ذوق کردن.... راستی نفسم واکسن چهار ماهگیت رو هم زدی و خدارو شکر تب نکردی             ...
22 آذر 1392

عسلک بابایی

آوین بابا تو صد روزگی قهقه زدن رو شروع کرده و ما رو عاشق این کارش کرده   پس این غذای ما چی شد حالا که این همه منتظر موندم امیدوارم ماکارونی با ته دیگ سیب زمینی برام بیارن     درسته که با این لباسه خیلی مامانی وناز میشم ولی الان پاییزه مامان ، فصل این لباسا نیست     یکی بیاد منو از دست گارفیلد نجات بده     یه روز مامانم تصمیم گرفت تا از من و چند تا از عروسکام عکس بگیره ومنم همکاری کردم       هنوز چهار ماهم تموم نشده من فهمیدم باید خودمو برای باباییم لوس کنم،آخه نازمو میخره ...
11 آذر 1392

عکسهای جدید فندقی

فندق مامانی تا چشم همه رو دور میبینه دستش رو توی دهنش میکنه و شروع میکنه به خوردن و حالا نخور کی بخور     یه چند روزی عروسکم بی حال بود ولی خدارو شکر الان حالش خوبه و اوضاع بر وفق مراده             اینم عکس دخملم وقتی که خوشحال و سر حاله       چون اینترنت یه چند روز قطع بود با تاخیر تولد دو سالگی محمد حسین عزیزم رو تبریک میگم،ایشالا صدو بیست ساله بشی   ...
2 آذر 1392

پایان سه ماهگی وآغاز محرم

پایان سه ماهگی آوین گلی مصادف بود با روز شیرخوارگان حسینی و عزاداری برای شش ماهه امام حسین(ع). عسل مامانی هم مثل خیلی از نی نی های دیگه لباس محرمی پوشید و در مراسم عزاداری حضرت علی اصغر(ع)شرکت کرد. موقع سخنرانی همش میخندیدی و فکر میکردی که دارن با تو صحبت میکنن،عکس خوب هم نتونستیم بگیریم چون شما خیلی شیطون شدی و اصلا آروم و قرار نداری. به احترام امام حسین(ع) دو ماه محرم و صفر برات تولد نمیگیریم . امروز هم که سه ماه و یک روزت بود به زیارت شاهچراغ رفتی عروسکم البته بدون مامانی و بابایی(همراه بابا مسعود و مامان سوسن)       ...
19 آبان 1392

بارش رحمت الهی

تو هشتادو شش روزگی آوین گلی اولین بارون زندگیش رو دید.از ساعت پنج صبح هوا بارونی همراه با رعدوبرق بوده که عسل مامان رعدوبرق رو خیلی دوست داشتی و فکرمیکردی دارن عکس میگیرن به خاطر سرما نتونستیم بریم توی حیاط عکس بگیریم و به بالکن اکتفا کردیم   ...
11 آبان 1392

آوین شیرین تر از قبل

آوین گلی 82 روزه شدو مناسبتهای زیادی رو توی این مدت گذروند.عید قربان و عید غدیر،تولد بابایی،سالگرد ازدواج مامانی و بابایی .... عسل مامانی یه سری کارهای جدید هم انجام میدی. مثلا با کمک میتونی بچرخی،گردنتو میگ یری،فوق العاده بازیگوش هستی تا جایی که توی اوج گریه هم اگه یه چیز جالب ببینی آروم میشی و حتی میخندی.موقع شیر خوردن خیلی وول میخوری و یکی باید با شما حرف بزنه و بازی کنه. مثل همیشه هم خوش اخلاق هستی،فقط برای خوابیدن روش های جدید دوست داری که عکس یکیشو گذاشتم . موهای جلو سرت که ریخته بودن خوشبختانه دارن در میان حالا نوبت موهای پشت سرت هست که بریزن به لوستر هم خیلی علاقه داری و کل...
7 آبان 1392
1