آوينآوين، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره

خنده کن بی پروا،خنده هایت زیباست

سفرنامه مشهدی آوین

1393/2/26 20:18
نویسنده : مامان و بابا
240 بازدید
اشتراک گذاری

شب میلاد امام علی(ع) دایی اومد دنبالمون تا بریم دد که من تو

 

ماشین خوابم برد،همین که بیدار شدم دیدم یه جای جدید هستم

 

 

هنوز با این جای جدید آشنا نشده بودم که سوار اتوبوس شدیم و رفتیم

 

پیش یه موجود خیلی بزرگ که مامانی گفت اسمش هواپیماستتعجب

 

 

و اینجا بود که اولین سفر من آغاز شدآرام

 

در این سفر که من برای پابوس امام رضا (ع) عازم مشهد شده بودم

 

مامانی،بابایی و خاله نجمه من رو همراهی میکردنبوس

 

محلی که ما مستقر شده بودیم چند تا سرگرمی برای من داشت که

 

توی عکس مشاهده میکنیدچشمک

 

    

 

اولین بار که رفتم پیش امام رضا(ع) خیلی خوش گذشت،اونجا یه جیره غذایی

 

داشتم که شامل یه تکه نون و یه لیوان آب بود،البته مامان چیزای دیگه هم برام

 

می آورد ولی من فقط نون و آب میخواستمقه قهه

 

 

   

 

بعد از زیارت تصمیم گرفتیم تا برای رفع گرسنگی بریم رستوران که البته

 

چیز زیادی به من نرسیدخندونک

 

     

 

در کنار زیارت،سیاحت هم داشتیمآراماینجا عنبران طرقبه

 

     

 

ولی زیارت یه حال دیگه ای داشتفرشته

 

   

 

در راه برگشت برای اولین بار بود که من در حال بیسکوییت خوردن از شدت

 

خستگی یکدفعه خوابم بردخواب

 

 

بعد از خرید سوغاتی دیگه پولی برام نمونده پس بهتره چمدون سفرم رو ببندمچشمک

 

 

 

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(ع)

 

 

 

 

 

پسندها (1)

نظرات (4)

خاله نجمه
1 خرداد 93 20:28
خیلی سفر خوبی بود آوین عسلی هم که خانومایشالله دوباره قسمتمون بشه
زری مامان
1 خرداد 93 21:05
عزیزم زیارت قبول
عمو
2 خرداد 93 2:27
آوین جان عمو مشتی شدی عزیزم
زهره
12 خرداد 93 22:54
زیارتتون قبول اینجور که پیداست آوین جون حسابی همکاری کرده ایشالا دوباره قسمت بشه[ممنون.ایشالا قسمت شما هم بشه با ملودی جون برین[