روزهای شیرین
من خاله نجمه و با شیرین کاریهای عشقم در خدمت شما هستم
عسلک ما تا قبل از یک سالگی کارهایی یاد گرفت که مامانیش
به خاطر مشغله نتونست اونارو بنویسه از جمله دست دادن که
موقع خداحافظی به همه دست میده،وقتی میگیم بزن قدش
دستش رو بالا میاره و به دست ما میزنه.
وارد هر اتاقی که میشه خودش باید چراغ روشن کنه و موقع بیرون
اومدن خاموش میکنه،به عبارتی بابا برقیه
لب،بینی،چشم،شکم و دست رو هم بلد بود.
وحالا بعد از یک سالگی مو،پوست،گوش،پا،کمر رو هم به
معلوماتش اضافه کرده و وقتی میگیم قلب چه کار میکنه
مشتش رو باز و بسته میکنه.
از وقتی که از مشهد برگشتیم برای سلام کردن هر دو دستش رو
روی سینه میزاره و تا جایی که میتونه خم میشهو اینکاررو
هروقت میگیم سلام کن و هرزمان که صلوات خاصه امام رضا(ع)
پخش میشه و یا هرجا که عکس حرم امام رو ببینه انجام میده
صدای هواپیما رو همراه با بلند کردن دستش تقلید میکنه.
از روی فلش کارتهاش صدای گربه و سگ و گوسفند رو هم تقلید میکنه
و از روی همین کارتها ماه،ابر،هواپیما،شیر،اتوبوس(به قول خودش
ابوس)،همه اجزای بدن و میوه ها رو میشناسه و قصد خوردن
اونارو داره
به هرانسان کوچیکتر از ما نی نی میگه
با اشاره همه چی رو به آدم میفهمونه مثلا جلوی سوپر مارکت
دستش رو سمت دهن میبره و به مغازه اشاره میکنه که بعد از
خرید چوب شور یا پاپ کورن خیالش راحت میشه
به محض دیدن خودکار مارو مجبور به کشیدن چشم چشم دو ابرو
و خوندن شعر میکنه.
باد باد(بادکنک) خیلی دوست داره و هرجا میبینه مامان مامان میگه
تا مامانی براش بخره
بستنی خوردن جوجو هم به روش خودش هست جوری که با دست
از روی بستنی شروع به خوردن میکنه.
به محض دیدن مورچه هم به قصد کشت به اون حمله میکنه
اینم چند تا عکس که توی این مدت از عروسک نازمون گرفتیم
شب عید قربان محمد محسن به دنیا اومد
و شب عید غدیر هم بله برون دایی مهدی بود