بیست و یک ماهگی آوین گلی
آوین بلا این روزها....
این روزها شیرین زبون تر شده و به راحتی جمله میگه و
سوال میپرسه
وقتی از جلو پارک رد میشیم اگه روز باشه میگه گرمه گرمه و
اگه شب باشه میگه تاریکه و وقتی میریم پارک میگه خنکه
به دیوار صاف خیلی علاقه داره و از ما میخواد تا توی بالا رفتن
به اون کمک کنیم
هروقت دنبال چیزی میگرده مثلا کتاب راه میره و میگه کتاب کجایی؟
زمانی هم که پی پی میکنه خودش میره جلوی دستشویی وایمیسه
و میگه بشورم و مثل قبل از این کار فرار نمیکنه
کتاب خوندن و کتاب خریدن جز تفریحات فسقلیه و با اینکه کتابهای
زیادی داره همه رو حفظ هست و موقع خوندن خودش میخونه
دو سه تا شعر هم دست و پا شکسته میخونه که از بین اونها
سیبو نخور نشسته و آقا پلیسه زرنگه از همه بهتر بلده و خیلی
واضح و قشنگ کلمات رو ادا میکنه
تا امام هفتم رو هم یاد گرفتهموقع بیرون رفتن از خونه بسم الله
میگه و هروقت میخواد بلند شه به جای یا علی که قبلا میگفت
یا علی از تو ددد(مدد)میگه
هردفعه که بیرون میریم تا ذرت نخوره به خونه بر نمیگرده
از بین بچه ها محمد حسین و پریا رو بیشتر دوست داره و فقط
با اونها بازی میکنه
جدیدا به اسباب بازی علاقه مند شده و شب ها موقع خواب
دست بابایی و میگیره و میره تو اتاقش و به اسباب بازیهاش
با خوشحالی میگه ما اومدیم و فقط بابایی و قبول داره
وقتی هم حمام میره به زور و با گریه بیرون میاد
تا یه میله میبینه هم شروع به چرخیدن و خوندن چرخ چرخ
عباسی میکنه
عروسک نازم اولین سفر بدون مامانی و بابایی رو هم تجربه کرد
و همراه خاله نجمه،مامان سوسن،عمه سوسن و حسن آقا
در فصل گلاب گیری به میمند رفت
و در آخر یه عکس بدون شرح