آوينآوين، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره

خنده کن بی پروا،خنده هایت زیباست

دوماهگی و یه عالمه خاطره

1392/7/19 20:03
نویسنده : مامان و بابا
365 بازدید
اشتراک گذاری

بعد از دو ماه بالاخره من قبول کردم که توی کریر بشینم.بد نبود ولی خیلی راحت نبودم و به چندتا عکس اکتفا کردمخنثی

 

چقدر توی بغل بیشتر خوش میگذره،لطفا منو پایین نذارینبغل

 

 

حالا که منو زمین گذاشتین نه کلاه میخوام نه کفش.اصلا میخوام بخوابمزبان

 

 

 

پنجاه و پنج روزگی اولین و آخرین روزی بود که من پستونک خوردم چشمک

 

 

 

نمیدونم این تل و دستبندم برای تولدمه یا خبرای دیگه ای هستسوال

 

 

 

اخ جون اومدیم عروسیقلب عروس فهمید تولد دو ماهگی منه یکی از کیک

هاشو به من داد تا عکس بگیرمماچ

 

 

چون امشب دوتا مناسبت داشت منم دوتا لباس پوشیدمنیشخند

 

 

خب دیگه شام هم خوردیم بریم خونه،چون من کلاه دوست ندارم مامانی

همش مجبوره از این دورپیچ استفاده کنه تا من سرما نخورمفرشته

 

 

 

به خاطر عروسی واکسنمو دو روز دیرتر زدم،یه کوچولو هم تب کردم ولی چون

بیحال بودم کسی حال نداشت ازم عکس بگیره.حالا خدارو شکر حالم خوبه و

طبق معمول مشغول شیطنت....هورا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

maryam
26 مهر 92 17:43
خیلی عکسها قشنگ بود.متن ها هم جالب بود. دستت درد نکنه خاله جون آوین