حاجی کوچولو
آوین گلی روز تولد هجده ماهگیش یه جای خیلی خاص بود.
روز 11بهمن ماه ما(آوین،بابایی،مامانی،مامان سوسن،خاله نجمه،
دایی مهدی ،زن دایی،عمه سوسن،خاله حانیه)راهی فرودگاه شدیم
تا بعد از خداحافظی با کسانی که برای بدرقمون اومده بودن بریم جده.
موقع فرود هواپیما به دلیل ارتفاع از سطح دریا عروسکم گوشش درد گرفت
و جیغ میزد
هفته قبل از سفرمون آوین مریض بود و دو روز تب داشت ولی دو روز قبل از
حرکت تبش قطع شد.وقتی وارد جده شدیم هواخیلی گرم بود و اونجا
بود که گریه کردن آوین هم شروع شد و بعد از چند دقیقه متوجه شدیم که
تب داره
شب فوق العاده بدی بود چون از اونجا باید سوار اتوبوس میشدیم
و پنج شش ساعت تا مدینه مونده بود و ما هیچ دارویی همراه نداشتیم.
تنها کاری که از دستمون بر می اومد کم کردن لباسها و خیس کردن
بدن جوجو بود که با وجود روشن بودن کولر اتوبوس کارخیلی سختی بود.
ساعت 6 صبح بود که به مدینه رسیدیم و خیال هممون کمی راحت شد.
عروسک مامانی یه کم استراحت کرد ولی هنوز تب داشت تا اینکه
رفتیم دکتر و متوجه شدیم که ریه دخترکم چرک کرده و دوباره مجبور به
خوردن آنتی بیوتیک شد.موقع برگشتن هم برای خودش یه شتر خرید که
لبیک میخوند
بعد از یکی دو روز همه چی به روال عادی برگشت و عروسکم تونست از
سفر لذت ببره
حیاط و صحن حرم پیغمبر(ص)حسابی بزرگ بود و یه جای خیلی عالی
برای دویدن و شیطنت های آوین گلی بود
از همون روز اول همه همسفرها عاشق عروسکم شده بودن
و این قضیه ادامه داشت تا اینکه از هتل بیرون رفتیم و دیدیم
همه خارجی ها تا آوینو میبینن از دور ذوق میکنن و وقتی بهش
میرسن لپش رو میکشن و باهاش بازی میکننایرانی ها هم
که هرجا میدیدنش بغلش میکردند و بوسه بارون شروع میشد
این وسط آوین هم تا میتونست خودش رو لوس میکرد
یه روز هم موفق شدیم بریم روضه رضوان که باید توی صف
مینشستیم ولی آوین جلوتر از همه حرکت میکرد
تو مدتی که مدینه بودیم زیارت ائمه بقیع و زیارت دوره هم رفتیم.
بعد از چهار روز موندن تو شهر پیامبر مهربانی راهی مسجد شجره شدیم
تا بعد از محرم شدن به مکه بریم که البته به توصیه روحانی کاروان
آوینم محرم نشد.
بعد از رسیدن به مکه هم مامانی و مامان سوسن پیش نانازی
موندن و بقیه برای اعمال رفتن و ما موندیم تا شب بعد اعمالمون و
انجام بدیم.
اولین روزی که عشقم برای زیارت خانه خدا به مسجدالحرام
مشرف شد تولد هجده ماهگیش بو و این یه اتفاق خیلی خوب بود
چون نصف شب برای زیارت رفته بودیم آوین گلی لباس خواب پوشید
تا اگه خوابش گرفت راحت باشه،ولی حتی یه لحظه هم نخوابید و
تا می تونست بازی کرد والبته کمی هم خانه خدا رو طواف کرد.
البته این زیارتها ادامه داشت...
تو زیارتهای دوره که رفتیم کنار کوه جبل الرحمه یه شتر بود که آوین
به محض دیدنش گفت لبیک(چون شتری که خریده بود لبیک میگفت)
اینم امیرعلی همسفر آوین
در طول سفر عسلی به جند تا چیز نه نگفت شیر،پنیر،زیتون،بادوم
البته بعضی از وقتا دنبال چیزای دیگه هم بود
اینم یه عکس موقع برگشتن از سفر تو اتوبوس فرودگاه
در کنار زیارتمون کمی سیاحت هم داشتیم که البته همش خرید و
فروشگاه بود و عسلک تا می تونست برای خودش سوغاتی خرید
امیدوارم این سفر قسمت همه آرزومندان بشه
انشالله سفر زیارتی بعدیمون کربلا باشه...