روزی که تو باشی و بخواهی برایت حرف بزنم
این روزها که هنوز نیستنت را به هوای داشتنت ثانیه شماری می کنم
ساکتم.......حرف نمی زنم
نه که چیزی برای گفتن نباشد...نه!
به این سکوت پیله کرده ام
نه که ندانم چه بگویم...نه!
این روزها از همیشه پرتر از حرفم
از همیشه بیشتر گفتنی ها دارم
ولی من ماندم و یک عالمه ناگفته های نا شنیده
حرفهایم را جمع می کنم می گذارم گوشه ای روشن میان دلم!
می گذارمشان گوشه دلم و هرروز انها را گردگیری می کنم و یادشان می افتم و......
تا روزی که تو بیایی..
روزی که تو باشی و بخواهی برایت حرف بزنم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی